معرفی وبلاگ
من زارع هستم یه دختری مانند همه دخترهای چادری کشورم اگه بخوام چیزی در باره وبلاگم بگم،پس بگم: دختر ایرانی یعنی حجابش، صبرش،صفایش، مهربانیش، چادرش ، خانمی اش، کد بانویی اش، حجب . حیا اش و البته ایرانی بودنش.. خواهرم شاید ظاهر چادر تنها یک پارچه باشه اما اصلش حفظ جامعه مان است ، حفظ پاک دامنی من و تو دختر ایران زمین
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 20491
تعداد نوشته ها : 16
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
GraphistThem265
یهویی عاشق این متن شدم…!

خدا زمین را آفرید
واختیارش راسپرد به 1+5






.
.
.





.
.
.
.
.



۱ محمد
۲ علی
۳ فاطمه
۴ حسن
۵ حسین
+
1عباس

اگه این پست +18. بود 300 نفر کپی میکردن ولی چون در مورد حضرت اباالفضل ع هست کسی حاضر به کپی کردنش نیست
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ
دسته ها :
پنج شنبه سی یکم 2 1394 19:1

((( "پيشنهادميكنم " بخونين ))) زمان مطالعه متن 2 دقيقه .. ورود امام زمان اكيداً ممنوع

يك هفته بود كارتهاي عروسي روي ميز بودند

هنوز تصميم نگرفته بود چه كساني را دعوت كند

ليست مهمانها و كارهاي عروسي ذهنش را پر كرده بود...

براي عروس مهم بود كه چه كساني حتما در عروسي اش باشند

از اينكه فلاني سفر بود و به عروسي نمي رسيد خيلي خيلي دلخور بود

كاش مي آمد ...


دسته ها :
يکشنبه دوازدهم 5 1393 18:28

به گزارش خبرنگار سينمايي فارس اصغر فرهادي كارگردان سينماي ايران صبح امروز با حضور در سازمان انتقال خون به نفع مردم مردم غزه خون داد.

وي در حاشيه اين مراسم در جمع خبرنگاران گفت:



دسته ها :
يکشنبه دوازدهم 5 1393 0:50
مشاور فرهنگي رئيس جمهور با بيان اين‌كه همه مسئله عفاف و حجاب به دولت بازنمي‌گردد، اظهار كرد: از طرف ديگر دولت به هيچ وجه نمي‌تواند مسئوليت خود را در ارتباط با وضعيت اجتماعي ناديده بگيرد و از انجام مسئوليت‌هاي قانوني خود كوتاهي كند.

ايسنا نوشت: حسام‌الدين آشنا در مورد آخرين اقدامات و جلسات مركز بررسي‌هاي استراتژيك رياست جمهوري در ارتباط با بحث عفاف و حجاب گفت: 
 
دسته ها :
شنبه یازدهم 5 1393 0:10
 
دسته ها :
شنبه بیست و یکم 4 1393 19:11
 
دسته ها :
شنبه بیست و یکم 4 1393 19:10
ادبيات كودكان شامل قصه، شعر، نمايش، افسانه و داستان است. ادبيات كودكان عبارت است از تلاشي هنرمندانه در قالب كلام، براي هدايت كودك به سوي رشد، با زبان و شيوه‌اي مناسب و در خور فهم او. به بياني ديگر، ادبيات عبارت است از چگونگي تعبير و بيان احساسات، عواطف و افكار به وسيله كلمات در اشكال و صورت‌هاي گوناگون.
ادبيات، كودك را در همه اوقات زندگي پرورش مي‌دهد و باعث مسرت خاطر، وسعت تخيل و قوت تصور او مي‌شود و نيز نيروي ابتكار و ابداع به او مي‌بخشد. داستان ها و اشعاري كه كودكان مي‌خوانند و مي‌شنوند اثري عميق در فكر و روحيه آنان مي‌گذارد و ايشان را براي رويارويي با مسائل رشد و معاشرت با ديگران آماده مي‌سازد و نيز در درك و فهم مشكلات زندگي آنان را ياري مي‌كند.
                     
 
دسته ها :
شنبه بیست و یکم 4 1393 1:2
شيخ كليني روايت كرده است كه: چون حضرت رسول(ص) خواست كه خديجه بنت خويلد(س) را به عقد خود درآورد، ابوطالب با آل خود و جمعي از قريش به نزد ورقة بن نوفل ـ عموي خديجه ـ رفتند. پس ابتدا ابوطالب خطبه اي خواند: «حمد و سپاس خداوندي را سزاست كه پروردگار خانه كعبه است و گردانيده است ما را از زرع ابراهيم(ع) و از ذريّه اسماعيل جاي داده ما را در حرم امن و امان؛ و مخصوص گردانيده است ما را به خانه خود، كه مردم از اطراف جهان قصد آن مي نمايند… پس بدانيد كه پسر برادرم ـ محمد بن عبدالله ـ را به هيچ يك از قريش نمي سنجند، مگر آنكه او زيادي مي كند و هيچ مردي را با او قياس نكنند مگر آنكه او عظيم تر است… اگر در مال او كمي هست، پس مال عطايي است از حق تعالي كه جاري كرده به قدر حاجت بندگانش، مانند سايه اي كه به زودي برمي گردد.او را به خديجه رغبت است و خديجه را نيز به او رغبت است. آمده ايم كه او را از تو خواستگاري كنيم. به رضا و خواهش او و هر مهر كه خواهيد، از مال خود مي دهيم. به پروردگار كعبه سوگند مي خورم كه او را شأني رفيع و منزلتي منيع و بهره اي شامل و ديني شايع و رايي كامل است.» سپس ابوطالب ساكت شد.ورقه كه از جمله قسّسين و علماي عظيم الشان بود، از جواب قاصر بود. پس چون خديجه آن حال را مشاهده كرد، پرده حيا اندكي گشود و به زبان فصيح فرمود:«اي عمو! هرچند تو از من اولي هستي به سخن گفتن در اين مقام، اما اختيار مرا بيش از من نداري. تزويج كردم به تو اي محمد! نَفس خود را و مهر من در مال من است. بفرما عموي خود را كه شتري براي وليمه زفاف بكشد و هروقت خواهي به نزد همسر خود درآي»پس يكي از قريش گفت: چه عجب است كه مهر را زنان براي مردان ضامن شوند!. ابوطالب در غضب شد و برخاست. چون آن جناب به خشم مي آمد، جميع قريش از او مي ترسيدند. پس گفت: «اگر شوهران ديگر مثل فرزند برادر من باشند، زنان به گران قيمت ها و بلندترين مهرها او را طلب مي كنند و اگر چون شما باشند، مهر گران از ايشان خواهند طلبيد».پس ابوطالب شتري نحر كرد و زفاف آن دو منعقد گرديد.
دسته ها :
سه شنبه هفدهم 4 1393 17:16

خانم شاه پسند حسيني ملقب به «دا» صبح امروز در تهران درگذشت.


 وي مادر سيده زهرا حسيني راوي كتاب «دا» و يكي از شخصيت‌هاي محوري اين اثر بود‌.


شاه‌پسند حسيني ملقب به «دا» ـ كه به زبان كردي به معناي «مادر» است‌ ـ الهام بخش بسياري از وقايع رمان «دا» بوده است.


سيده زهرا حسيني، راوي اين كتاب نيز در مصاحبه‌هاي متعددي كتاب را به مادرش تقديم و نقش او را در اثر خود بسيار تاثيرگذار عنوان كرده بود.


رمان «دا» اثري پرمخاطب درباره سال‌هاي اوليه جنگ و بر اساس داستاني واقعي به نگارش درآمده است.


پيكر خانم شاه پسند حسيني فردا از مقابل منزلش در تهران تشييع و براي خاكسپاري به ايلام برده مي‌شود.


ايشان متولد سال 1312، همسر شهيد و مادر شهيد و دو جانباز بود.

دسته ها :
يکشنبه هشتم 4 1393 0:47

1)« خواهران ما در حالى كه چادر خود را محكم برگرفته ‏اند و خود را هم چون فاطمه و زينب حفظ مي ‏كنند... هدف‏دار در جامعه حاضرشده ‏اند.»

 (رييس جمهور شهيد محمد على رجايى)  

     

2)«اى خواهرم: قبل از هر چيز استعمار از سياهى چادر تو مي ‏ترسد تاسرخى خون من.»

 (شهيد محمد حسن جعفرزاده)        

3) «مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداكارى شما رشد پيدا كردم.»

 (شهيد غلامرضا عسگرى)        

4)«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوى‏معنويت و صفا مى‏كشاند.»

 (شهيد على رضائيان)          

5) «از خواهران گرامى خواهشمندم كه حجاب خود را حفظ كنند، زيرا كه‏حجاب خون‏بهاى شهيدان است.»

  (شهيد على روحى نجفى)        

6) «و تو اى خواهر دينى‏ام: چادر سياهى كه تو را احاطه كرده است ازخون سرخ من كوبنده تر است.»

   (شهيد عبدالله محمودى)         

7)«خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بى‏اعتنايى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»

 (شهيد على اصغر پور فرح آبادى)         

8)«به پهلوى شكسته فاطمه زهرا(س) قسمتان مي دهم كه، حجاب را حجاب ‏را، حجاب را، رعايت كنيد.».

(شهيد حميد رستمى)          

9) «خواهرم: حجاب تو مشت محكمى بر دهان منافقين و دشمنان اسلام مى زند.»

  (شهيد بهرام يادگارى)          

10)«يك دختر نجيب بايد باحجاب باشد.»

    (شهيد صادق مهدى پور)          

11)«از تمامى خواهرانم مى‏خواهم كه حجاب اين لباس رزم را حافظ باشند.»

  (شهيد سيد محمد تقى ميرغفوريان)          

12)«خواهرم: از بى حجابى است اگر عمر گل كم است نهفته باش و هميشه گل باش.»

 (شهيد حميد رضا نظام)          

13) «حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست»

  (شهيد محمد كريم غفرانى)           

14) «خواهرم: محجوب باش و باتقوا، كه شماييد كه دشمن را با چادرسياهتان و تقوايتان مىكشيد.»
 «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مى بينى و دشمن تو را نمى بيند.»

 (سردار شهيد رحيم آنجفى)        

دسته ها :
شنبه هفتم 4 1393 14:58
 
دسته ها :
پنج شنبه پنجم 4 1393 18:45
عشق به اهل بيت (عليهم السلام)دست خود ما نيست!

امام باقر عليه السلام : إنّي لَأَعلَمُ أنَّ هذَا الحُبَّ الَّذي تُحِبّونّا لَيسَ بِشَيءٍ صَنَعتُمُوهُ، ولكِنَّ اللّه‏َ صَنَعَهُ؛

امام باقر عليه السلام فرمود: من مى‏ دانم كه اين محبّت شما نسبت به ما چيزى نيست كه خود شما آن را ساخته باشيد، بلكه كار خداست.

دسته ها :
دوشنبه دوم 4 1393 15:21
پيكر مرحوم امير سرتيپ محمدحسن معين‌پور - فرمانده اسبق نيروي هوايي ارتش - كه روز شنبه دار فاني را وداع گفته بود، صبح امروز (دوشنبه) از ستاد فرماندهي نهاجا تشييع شد.

به گزارش ايسنا، در اين مراسم حجت‌الاسلام والمسلمين محمدي گلپايگاني رئيس دفتر مقام معظم رهبري، امير سرتيپ حسن شاه‌صفي فرمانده نيروي هوايي ارتش، حجت‌الاسلام والمسلمين آل‌هاشم نماينده ولي‌فقيه و رئيس سازمان عقيدتي سياسي ارتش و جمعي از مقامات و مسئولان نهاجا حضور داشتند.

حجت‌الاسلام والمسلمين محمدي گلپايگاني رئيس دفتر مقام معظم رهبري بر پيكر مرحوم معين‌فر نماز ميت خواند.

به گزارش ايسنا، امير سرتيپ معين‌پور از يادگاران هشت سال دفاع مقدس بود كه پس از سال‌ها تحمل مشقات ناشي از بيماري سرطان به لقاءالله پيوست.

مرحوم معين‌پور سال‌هاي 1360 تا 1362 فرماندهي نيروي هوايي ارتش را عهده‌دار بود.

وي در تاريخ اول مهرماه 1331 وارد دانشكده افسري شد و پس از فارغ‌التحصيلي در رسته خلباني در نيروي هوايي مشغول به خدمت گرديد. وي ضمن طي دوره‌هاي مختلف تخصصي و نظامي، دوره خلباني هواپيماي جت را در آمريكا و دوره كنترل شكاري را در كشور انگلستان طي كرد.

مرحوم معين‌پور پس
از پيروزي انقلاب اسلامي از جمله افسران انقلابي بود كه به خدمت در نيروي هوايي ادامه داد و در شهريورماه 1360 بنا به پيشنهاد شهيد سرلشكر ولي‌الله فلاحي به فرماندهي نيروي هوايي ارتش منصوب شد.

در دوران فرماندهي مرحوم معين‌پور، نيروي هوايي ارتش در عمليات‌هاي بزرگي نظير فتح‌المبين و بيت‌المقدس نقش سرنوشت‌سازي به عهده داشت كه به بازپس‌گيري شهر خرمشهر از نيروهاي بعثي عراق منجر شد.

چندي قبل نيز امير سرلشكر عطاءالله صالحي فرمانده كل ارتش با حضور در بيمارستان فوق تخصصي بعثت نيروي هوايي ارتش از امير سرتيپ معين‌پور عيادت كرده بود. 
دسته ها :
دوشنبه دوم 4 1393 15:19
72 مدال افتخار بر سينه جوانان خداجو!

قـالَ رَسُـولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: يـا أَبـاذَر! ما مِنْ شابٍّ يَدَعُ لِلّهِ الدُّنْيا وَلَهْوَها وَأَهـْرَمَ شـَبابَهُ فى طاعـَةِ اللّه ِ إِلاّ أَعْطاهُ اللّه ُ أَجْرَ إِثْنَيْنِ وَسَبْعينَ صِدّيقا.

رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: اى اباذر! هيچ جوانى بخاطر خدا از دنيا و سرگرمي هاى آن رو نگرداند و جوانى خويش را در طاعت خدا پير نكند، مگر اين كه خداوند پاداش 72 صدّيق را به او عطا فرمايد. (صدّيق: بسيار راستگو و كسى كه سخن خود را با كردارش تصديق كند)

دسته ها :
دوشنبه دوم 4 1393 2:7


روحاني خوش‌پوشي كه در انگلستان درس خوانده و چند زبان زنده دنيا را از بر است، روزگاري مسئول مذاكره با قدرت‌هاي جهاني درباره يكي از مهمترين پرونده‌هاي سياسي- حقوقي ايران در مواجهه با جامعه بين‌المللي بوده است.
روحاني

به گزارش تبيان به نقل ازعصر ايران؛ او را «شيخ ديپلمات» مي‌نامند. اطلاق اين صفت پر بي‌راه هم نيست كه آشناترين تصوير از او براي بسياري از مردم ايران، همان است كه در گذشته‌اي نه چندان دور، در قاب چهار نفره‌اي با وزراي امور خارجه سه كشور مهم اروپايي به ثبت رسيد. اما هدايت پرونده هسته‌اي ايران تنها سابقه مديريتي روحاني نيست. او جز اين سمت، نمايندگي مردم تهران در مجلس خبرگان رهبري، عضويت در مجمع تشخيص مصلحت نظام از سال 1370، عضويت در شوراي عالي امنيت ملي از سال 1368، رياست مركز تحقيقات استراتژيك از سال 1371، نايب رئيسي مجلس شوراي اسلامي در دوره‌هاي چهارم و پنجم و دبيري شوراي عالي امنيت ملي از سال 1368 تا 1384 را نيز در كارنامه دارد. او همچنين در دوران جنگ تحميلي سمت‌هايي چون معاونت فرماندهي جنگ و رياست قرارگاه سازندگي خاتم‌الانبيا را نيز عهده‌دار بوده است.

 حجت‌الاسلام شيخ حسن روحاني حالا هفتمين كسي است كه رداي رياست‌جمهوري اسلامي ايران را بر تن مي‌كند. او جمعه‌اي كه گذشت اعتماد بيش از نيمي از راي‌دهندگان در انتخابات رياست جمهوري يازدهم را جلب كرد و حالا با كسب 18 ميليون و 613 هزار و 329 راي، مي‌رود تا كليد ساختمان پاستور را از محمود احمدي‌نژاد تحويل بگيرد و «دولت تدبير و اميد» را تشكيل دهد. اما شايد بسياري از ايرانيان و حتي جمع گسترده‌اي از مردماني كه طي روزهاي آخر تبليغات تصميم گرفتند راي خود را به نام شيخ حسن روحاني به صندوق‌هاي راي بياندازند، جز اينكه او نيز همچون رييس‌جمهوري پيشين، از اهالي استان سمنان است، اطلاع دقيقي از خاستگاه خانوادگي او نداشته باشند. اينكه رييس دولت يازدهم در چه خانواده‌اي به دنيا آمده، پدر و مادرش از كدام خاندان بودند و داستان نام خانوادگي روحاني كه پيش‌تر «فريدون» بوده چيست. دكتر حسن روحاني خود در كتاب خاطراتش كه تيرماه سال 1388 توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي به بازار آمد به اين مسائل پرداخته است. «تاريخ ايراني» بخش‌هايي از اين كتاب را كه به موقعيت خانوادگي‌اش اختصاص دارد، انتخاب كرده كه در پي مي‌آيد.

اسم كوچك من «حسن» است و نام خانوادگي‌ام تا جواني، همانند نام خانوادگي پدرم «فريدون» بود. «فريدون» از نام‌هاي قديم ايراني است كه در شاهنامه هم ذكر شده، اما نمي‌دانم به چه دليل اين نام به عنوان نام خانوادگي جدّ ما انتخاب شده بود

 اسم كوچك من «حسن» است و نام خانوادگي‌ام تا جواني، همانند نام خانوادگي پدرم «فريدون» بود. «فريدون» از نام‌هاي قديم ايراني است كه در شاهنامه هم ذكر شده، اما نمي‌دانم به چه دليل اين نام به عنوان نام خانوادگي جدّ ما انتخاب شده بود. پدربزرگ ما، مرحوم شيخ زين‌العابدين، عالم و روحاني و اهل بيان و داراي مكتب‌خانه بود كه در دوران كودكي پدرم وفات يافت، بنابراين من هرگز او را نديدم و مطالبي كه درباره ايشان مي‌دانم، مطالب منقول از پدر و مادربزرگم است. پدرم در دوران كودكي، پدر خود را از دست داد و از دوره نوجواني، يتيم شد و با مرحوم عمويم، هر دو با يتيمي بزرگ شدند؛ البته مادرشان، تكفل آن‌ها را بر عهده گرفت. مادربزرگ من، يعني جده پدري من، عالمه‌اي بود معروف به «ملا لقمان». به رغم اينكه لقمان معمولا اسم مرد است، نمي‌دانم چرا نام ايشان لقمان بود. او مكتب‌خانه‌اي داشت كه دختر‌ها و خانم‌ها به آنجا مي‌رفتند و نزد وي قرائت قرآن و احكام دين را ياد مي‌گرفتند.

 مادربزرگم در خانه ما و در جمع خانواده زندگي مي‌كرد. صبح‌ها كه آفتاب، به خصوص در فصل پاييز ملايم و مطلوب بود، فرشي در حياط پهن مي‌كرد و با قرائت قرآن و مفاتيح و ذكر، صبح را به ظهر مي‌رساند. او علاقه زيادي به من داشت، چرا كه اولين نوه او بودم كه در كنار او زندگي مي‌كردم. او نكات ديني و اسلامي و خواندن نماز را به من ياد داد. پدرم هم در آموزش تعليمات اسلامي به من نقش اساسي داشت و در سن قبل از دبستان، يعني پنج، شش سالگي، معمولا من را براي نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشا، همراه خود به مسجد مي‌برد.

 پدرم چون از كودكي يتيم بود، به ناچار از نوجواني همراه عمويم كار مي‌كرد. اين دو براي اينكه بتوانند زندگي خودشان را اداره كنند، هم به كشاورزي اشتغال داشتند و هم مغازه‌اي را اداره مي‌كردند. به اين ترتيب همه ساعات روز را به كار و تلاش مي‌گذراندند تا با عزت، زندگي خود را بگذرانند. سرپرستي آن‌ها را نيز مادرشان برعهده داشت. مادر ايشان‌‌ همان طور كه اشاره كردم، مكتب‌خانه داشت و دختر‌ها را تعليم مي‌داد و از اين طريق به زندگيشان كمك مي‌شد. پدرم برادري به نام ابراهيم داشت و چون پدربزرگ ما همسر ديگري در مازندران داشته و از او صاحب دختري به نام كلثوم شده بود؛ بنابراين پدر و عمويم، خواهري ناتني داشتند كه در مازندران زندگي مي‌كرد كه چند سال قبل از پيروزي انقلاب فوت كرد.

روحاني

اسم كوچك پدرم اسدالله است و در منطقه ما به «حاج اسدالله» معروف است. تحصيلات پدرم در حد مكتب‌خانه يعني خواندن و نوشتن و قرائت قرآن بود و تحصيلات كلاسيك نداشت، منتهي فرد با استعدادي بود و علي‌رغم اينكه سواد وي در حد خواندن و نوشتن بود، همواره اهل مطالعه و مأنوس با كتاب بود. از دوران كودكي در خانه خودمان، شاهد بودم كه در اوقات فراغت، كتاب‌هايي مانند: «عين‌الحيات»، «حلية‌المتقين»، «رساله توضيح‌المسائل» و «منتهي‌الامال»* را مطالعه مي‌كرد.

ايشان معمولا كتاب‌هاي ديني، مذهبي يا تفسير قرآن را مي‌خواند. پدرم كتاب ديگري داشت به نام «نجات از مرگ مصنوعي» كه آن را يك پزشك ساكن تهران تاليف كرده بود. پدرم خيلي به او علاقه‌مند بود. اين پزشك به «دكتر آبغوره‌اي» معروف بود، چون داروي اكثر درد‌ها را آبغوره مي‌دانست. وي با مصرف قند و شكر بسيار مخالف بود و مواد شيميايي موجود در قند و شكر را براي سلامتي بسيار مضر مي‌خواند. او طرفدار داروهاي گياهي بود و كتاب‌هايي در اين زمينه داشت كه پدرم هميشه آن كتاب‌ها را مطالعه مي‌كرد.

روستاي سُرخه، يعني محل تولد من، در 18 كيلومتري غرب شهر سمنان قرار دارد كه امروز به صورت بخش در آمده است. سرخه در زمان تولد من، روستايي متوسط در منطقه غرب شهرستان سمنان بود. روستاي ما با اينكه از لحاظ جغرافيايي و جمعيت محدود بود، اما عالمان بزرگي از آنجا برخاستند. اين روستا در قديم چند مدرسه علميه داشت. در ميان پيرمرد‌ها معروف بود كه در يك مقطعي، روستاي ما، حدود هفتاد نفر عالم و طلبه داشته است. اين روستا، علماي بزرگي چون آيت‌الله عباسعلي ارسطو (متوفاي 1320 هـ ق) كه معروف است از شاگردان شيخ مرتضي انصاري(ره) بوده و همچنين مرحوم آيت‌الله شيخ محمدرضا فيض را در خود پرورانده است. آيت‌الله فيض در دوره نوجواني‌ام، يعني زماني كه دانش‌آموز دبستان بودم، فوت كرد. او از علماي بزرگ بود و دو جلد كتاب فقهي به نام «كتاب الطهارة» از وي به يادگار مانده كه بعد از وفات ايشان چاپ شده است. عمده تحصيلات ايشان در حوزه علميه نجف بوده و هنگام بازگشت از نجف، مدتي در سرخه زندگي كرد و بقيه عمر خود را در شهرستان سمنان گذراند. ايشان در واقع مرجع ديني مردم و مورد احترام همه بود. آيت‌الله فيض در سال 1339 به رحمت ايزدي پيوست. مرحوم آيت‌الله شيخ زين‌العابدين سرخه‌اي نيز از علما و سخنرانان معروف تهران (عمدتا در منطقه امامزاده يحيي) بود كه گرچه پدر ايشان سرخه‌اي و خود متولد تهران بود، ولي همواره جزو افتخارات اين ديار محسوب مي‌شده است.

اسم كوچك پدرم اسدالله است و در منطقه ما به «حاج اسدالله» معروف است. تحصيلات پدرم در حد مكتب‌خانه يعني خواندن و نوشتن و قرائت قرآن بود و تحصيلات كلاسيك نداشت، منتهي فرد با استعدادي بود و علي‌رغم اينكه سواد وي در حد خواندن و نوشتن بود، همواره اهل مطالعه و مأنوس با كتاب بود

بنابراين از اين روستا، عالمان زيادي از نسل قبلي ما برخاستند، ولي در دوران ما علماي زيادي در اين روستا نبودند. البته چند نفر از شاگردان‌‌ همان علماي قديم هنوز در روستاي ما به فعاليت تبليغي مشغول هستند. با اينكه روستاي ما خيلي بزرگ نبود و در هنگام تولد من كمتر از سه هزار نفر جمعيت داشت، اما پنج، شش مسجد معمور داشت كه مراسم نماز جماعت در آن‌ها پر رونق بود و در سه وقت، اقامه مي‌شد. اين روستا حدود دوازده محله با نام‌هاي مختلف (از قبيل پشت خندق، بيرون دژ، كالان، رباط و ...) داشت كه معمولا محله‌هاي بزرگ هم مسجد و هم حسينيه (تكيه) داشتند.

پدر من همزمان با جنگ جهاني دوم دوره سربازي را مي‌گذرانده و بر مبناي خاطراتي كه براي ما تعريف مي‌كرد، هنگام حمله متفقين به ايران، به عنوان سرباز در تهران خدمت مي‌كرده است. اما به محض ورود متفقين به كشور، وقتي فرمانده‌اش به سربازان مي‌گويد كه پادگان را تخليه كنند، او هم سواره و پياده خودش را از تهران به «سرخه» مي‌رساند. تولد ايشان سه سال قبل از سال 1300 بوده و در حال حاضر حدود نود سال دارد. پدرم بعد از سربازي، با دختري به نام سكينه پيوندي كه از خانواده نسبتا معروفي در روستا بود، ازدواج مي‌كند. پدرم از خانواده‌اي مستضعف و مادرم از خانواده نسبتا مرفهي بوده است كه لقب «بيگ»** داشته‌اند. جدّ مادري من، نورالله پيوندي، صاحب باغ و املاك و رعيت بود و به همين جهت به ايشان نورالله بيگ، يعني نورالله بزرگ مي‌گفتند. خاندان آن‌ها باغ و املاك و كشاورز و خدمه داشتند. پدرم از خانواده فقير و مستضعفي بود، اما علت وصلتش با اين خانواده اين بوده كه با عموي مادرم دوست صميمي بوده و مغازه‌اي هم با مشاركت يكديگر اداره مي‌كردند. البته ابتدا پدرم پيش او كار مي‌كرده و بعد‌ها با او شريك مي‌شود. پدرم جواني امين و اخلاق و رفتارش مورد اعتماد همه بوده و لذا عموي مادرم همه امور مالي خود را در اختيار او مي‌گذارد. رابطه صميمانه بين آن دو باعث مي‌شود وقتي پدرم به سن ازدواج مي‌رسد، عموي مادرم پيشنهاد مي‌كند كه با دختر برادرش ازدواج كند. گرچه به دليل اختلاف طبقاتي، پدرم خيلي موافق نبوده و مادرش هم تمايل چنداني به اين ازدواج نداشته، اما در ‌‌نهايت با پيگيري عموي مادرم، اين ازدواج انجام مي‌شود. ازدواج آنان طبق معمول آن زمان در سنين نسبتا جواني هر دو صورت مي‌گيرد.

پيش از اين اشاره كردم كه پدرم در سال 1320، دوره سربازي‌اش را مي‌گذراند و پس از ورود متفقين به ايران، واحد نظامي كه در آن خدمت مي‌كرده، به هم مي‌ريزد و او به سرخه بر مي‌گردد. اصل خواستگاري، قبل از دوره سربازي بوده است. هنگام ازدواج سن پدرم حدود 23 سال و سن مادرم حدود چهارده سال بوده است. البته در آن زمان مرسوم بود كه دختران در سنين سيزده، چهارده سالگي ازدواج مي‌كردند. ازدواج و زندگي مشترك پدر و مادرم، بعد از دوره سربازي پدرم شروع مي‌شود؛ بنابراين در زمان ازدواج، مادرم در آغاز جواني بوده و تحصيلاتش در حد تحصيلات مكتب‌خانه آن زمان بوده است.

روحاني

در آن زمان در سرخه، دبستان دولتي نه تنها براي دختران كه حتي براي پسران هم وجود نداشت. از اين رو معمولا كودكان و نوجوانان در مكتب‌خانه درس مي‌خواندند. مادرم نيز در مكتب‌خانه مادربزرگم، خانم لقمان آزاد (معروف به ملا لقمان)، درس خوانده بود. در واقع مادر شوهر آينده او معلمش بوده است. محل مكتب‌خانه، بخشي از منزل پدربزرگ ما بود كه دختر‌ها به آنجا مي‌رفتند و قرائت قرآن و بخشي از مسائل شرعي را مي‌آموختند. بنابراين سواد آن‌ها معمولا سواد قرآني و در حد خواندن قرآن و مفاتيح بوده است. البته در بعضي از مكتب‌خانه‌ها، كتاب‌هايي نظير گلستان سعدي هم آموزش داده مي‌شد.

پدرم خيلي به عبادت و تهجد مقيد بود، مادرم نيز مقيد به مستحبات، خواندن قرآن و نماز اول وقت، دعا و توسل بود. مادرم بار‌ها به من مي‌گفت كه در دوران شيرخوارگي من، هيچ وقت بدون وضو به من شير نداده و همواره در موقع شير خوردن من، سوره «انا انزلناه» (قدر) را مي‌خوانده است. همين موضوع نشان مي‌دهد كه مادرم از جواني به انجام مستحبات توجه ويژه‌اي داشته است، بنابراين در خانواده ما، يك زندگي مذهبي و در عين حال ساده و در حد متوسط جريان داشت.

مادرم بعد از ازدواج، صاحب يك پسر و سپس يك دختر مي‌شود كه هر دو در كودكي فوت مي‌كنند، بنابراين من در حال حاضر، فرزند اول خانواده به حساب مي‌آيم، ولي در واقع، فرزند سوم هستم. طبق شناسنامه‌اي كه در اختيار من است، متولد 21 آبان 1327 هجري شمسي هستم كه اين تاريخ با دهم محرم‌الحرام 1368 هجري قمري منطبق است. درباره تاريخ دقيق تولدم از مادرم سوال كردم كه آيا تولد من در روز عاشورا بوده است؟ ايشان گفتند: نه، در شب بيست و هشتم ماه صفر بوده، لذا متوجه شدم كه تاريخ تولد شناسنامه‌اي من با تاريخ تولد واقعي من منطبق نيست. در واقع تاريخ تولد را در شناسنامه چهل و هشت روز زود‌تر از تولد واقعي ثبت كرده‌اند. شايد به اين دليل كه مي‌خواستند زود‌تر بتوانم به مدرسه بروم. طبق نظر مادرم كه قاعدتا نظر او دقيق است، من صبح روز 28 صفر 1368 قمري، مطابق با پنجشنبه 9 دي 1327 و برابر با 30 دسامبر 1948 متولد شدم. مادرم مي‌گويد موقع اذان صبح و حدود ساعت 4:30 متولد شده‌ام.

ما دو برادر و سه خواهر هستيم. برادر من آقاي حسين فريدون (روحاني) است كه در اوايل پيروزي انقلاب فرماندار نيشابور و بعد مدتي فرماندار كرج بود، سپس سفير جمهوري اسلامي ايران در مالزي شد و چند سال هم از سفراي ج.ا.ا در سازمان ملل متحد در نيويورك بود و هم اكنون به عنوان مشاور وزير امور خارجه فعاليت مي‌كند. هر سه خواهرم، يعني خانم‌ها: طوبي، فاطمه و طاهره ازدواج كرده‌اند. داماد اول ما آقاي حسن نجار است كه فرهنگي است و بعد از انقلاب هم مدتي مديركل آموزش و پرورش استان سمنان بود و در حال حاضر بازنشسته شده است. داماد دوم ما آقاي عبدالله سماوي است كه مهندس كشاورزي است و كارمند وزارت كشاورزي بود، ايشان هم فعلا بازنشسته است. داماد سوم ما آقاي اسدالله وطني است كه ايشان هم فوق‌ ليسانس و دبير آموزش و پرورش بود كه بازنشسته شده است.

   پي‌نوشت‌ها:

 * عين‌الحيات و حلية‌المتقين هر دو از تأليفات علامه ملا محمدباقر مجلسي (1037-1111 ق) به زبان فارسي است و منتهي‌الامال نيز كتابي است در زندگي چهارده معصوم(ع) كه آن را شيخ عباس قمي مۆلف مفاتيح‌الجنان به زبان فارسي نوشته است.

** بيگ يا بيك كلمه‌اي است تركي به معني بزرگ و مهتر. درباره اين كلمه بنگريد به لغت‌نامه دهخدا. چاپ انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم از دوره جديد، جلد 4، مدخل بيك و بيگ.

دسته ها :
دوشنبه دوم 4 1393 2:3

دختر ايراني يعني حجابش ،چادرش، حيايش،مهربانيش،خانميش،آشپزي اش،  صبرش،ايمانش،پاك دامني اش و در آخر دختر ايراني يعني ايراني بودنش.

دسته ها :
دوشنبه دوم 4 1393 0:51
X